شعر شوخی با روزگار

ساخت وبلاگ
چه دارد مي كند با ما خدايا
هم انديشيِ تو با چرخ گردون؟

به يك جا رود و جنگل آفريدي
به يك جا هيچ جز برّ و بيابون

يكي«زاينده رود» اما شود خشك
يكي شد« مرده بر» اما چو كارون

يكي را بچه شوش آفريدي
يكي را بچه دربند و شمرون

يكي از خوشگلي مانند ماه است
يكي باشد ز زشتي مثل ميمون

يكي چاق است و دارد مي تركد
يكي باشد ني قليون و لاجون

يكي صد حجره دارد توي بازار
يكي در حجره او هست دربون!

در آرامش، يكي مثل سوييس است
ولي چون سوريه آن يك دگرگون

يكي از درد تنهاييش، چِل شد
يكي دارد چهل ليلون و مجنون

يكي در انتخاب رشته مانده
يكي در انتخاب لاك ناخون!

يكي شد تاجر ابريشم و فرش
و آن يك مي فروشد چسب و صابون

يكي بازي كند با جان مردم
يكي بازي كند در «گاو» و «هامون»

بني آدم شدند اعضاي يك تن
ولي اين شد جگر، آن ديگري خون!

خلاصه اين يكي بدبخت و داغون
و آن يك، عكس اين، ميزون ميزون

خدايا عدل و انصاف تو را شكر
كه دنيايت شده همچين و همچون...

« يكي را مي دهي صد ناز و نعمت
يكي را نان جو آغشته در خون»

خانه ی جدید ...
ما را در سایت خانه ی جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید علی میران زاده khaneh بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 30 خرداد 1392 ساعت: 4:55